بهمن آبادخبر

ساخت وبلاگ
هشتم آذر 1402کرسی و دهها فواید فراموش شدهاز چراغ علاءالدین یاد کردیم که هم بخاری بود و هم آشپزخانه سیاراین آشپزخانه ی سیار در خیلی از خانه های همولایتی های مهاجر تهران نشین هم وجود داشت دلیلش این بود که نفت کمتری مصرف می کرد و فتیله ای داشت که چون شمع می سوخت تا گرمابخش باشدبا این حال تأکید می کنم این وسیله ی نو ظهور هر گز به گرد جناب کرسی نمی رسید زیرا کرسی نه فقط لذت گرما را به جسم و جان مان منتقل می کرد که آداب دور هم بودن و نگاه چهره به چهره و لبخند را نیز به ما یاد می دادامروز هم با سوار شدن بر بال خیال تاختی رفتم به دوران کودکی و خودم را زیر کرسی دیدم کرسی یعنی با هم بودن،یعنی گفتگوی چهره به چهره،یعنی هدیه کردن لبخند به یکدیگر، یعنی آگاه بودن از غم و شادی یکدیگر و...کرسی جزو فرهنگ و سنت ما ایرانی ها به ویژه روستا نشینان کویر بود که هرکس به سهم خود خاطراتی از گرمای دلچسب این چهارپایه ی جادویی دارد همان چهار پایه ای که همه را دور هم جمع می کرد و بزرگ خانواده برایمان حکایت و خاطره می گفت مادر بزرگ قصه گویی می کردکرسی تنها وسیله گرم کردن نبود که از نگاه طب سنتی دهها خاصیت و منافع داشت و دارد مانند رفع کم خونی: وقتی پاها در زیر کرسی آرام آرام گرم می شود مغر استخوان که کارش خونسازی است شروع به فعالیت کرده و عملیات خون سازی را تقویت می کرد از این ها گذشته زیر کرسی نشستن هم آداب خاص خودش را داشت به عنوان مثال جا و جایگاه پدر و مادر کاملا" معلوم بود و اگر فرزندی بر آن جایگاه تکیه می زد مورد تمسخر دیگر اعضای خانواده قرار می گرفت در آن روزگار پدر، پدر بود و مادر مادر...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 9:33

هشتم آذر 1402کرسی درمان کننده درد پا و کمر و...این روزها خیلی ها به ویژه زنان و مردانِ ساکنِ بهمن آباد از پا درد و کمر درد رنج می برند همین عزیزان که خود جزو نسل های پیشین هستند واقفند در گذشته با آنکه هوا بسیار سرد و برفی و بارانی بود ولی چون مردم در طول پاییز و زمستان از کرسی استفاده می کردند گله مندیِ از دردِ پا و کمر یا نبود و یا اندک بود کرسی جزو فرهنگ و سنت ما ایرانی ها به ویژه روستا نشینان کویر بودهر کدام از ما خاطراتی از گرمای دلچسب کرسی داریم کرسی همان چهارپایه ای است که همه ی ما را دور هم جمع می کرد و بزرگ خانواده که معمولا" صدر نشین بود حکایات و خاطرات می گفت و مادر و مادر بزرگ ها نیز قصه گویی می کردندمردم در گذشته چیزهایی می دانستند که که نسل های بعدی از درک آن عاجز بودند به عنوان مثال مردم در گذشته می دانستند پاهای خسته و سرد آن ها تنها در زیر کرسی آرام آرام گرم می شودو عملیات خون رسانی را تقویت می کند همچنین عقیده داشتند استخوان درد تنها با نشستن در زیر کرسی درمان می شود نه با داروهای شیمیایی و...(طب سنتی اکنون می گوید: برای در امان بودن از آرتروز و رماتیسمدرد زانو و درد کمر و دیسکو همچنین پیشگیری از ابتلا به واریس در پاها و پیشگیری از یبوستو گردش خون به سمت عضو های حساس و حیاتی بدن مانند قلب، مغز و کلیهو کاهش قند خونو خواب آرام و راحتو تقویت حافظهو پاکسازی بدن و دفع اخلاط اضافه،تنها با نشستن در زیر کرسی بدست می آید همچنین گرمای ملایم کرسی سودا و بلغم زائد را نیز از بین می‌برد و تاثیرات مثبتی روی لوزالمعده می‌گذارد که برای کاهش قند خون مفید و در درمان دیابت کمک کننده است همه ی این ها و دهها خاصیت دیگر تنها و تنها با نشستن در زیر کرسی به دست می آید)...ادامه بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 9:33

بر دوره های کودکی ام بی کران درودبر لحظه های زندگی ام بی امان درودبر دوره ای که همچو کبوتر پرید و رفتپیمان دوستی و وفا را شکست و رفتمن را گذاشت و خاطره هایی که قاب شداین برف قله پیش دو چشمانم آب شدافسوس که نیست قدرت تکرار خاطراترفتند به خاک آن همه عشق و تعلقاتآن روزهای دلخوشی بگذشت با شتابرفت دوره های کودکی و دوره ی شبابدیگر نه هست دست پدر روی شانه امنه مادری که بوسه گذارد به گونه امهمسایه ها مرده و در خاک خفته اندبازماندگان، خسته و یا بار بسته اندآن خانه گِلی که شرف داشت به قصر شاهاکنون شده خانه ی عبرت و اشک و آههر خانه ای که کوبه زدم در سکوت بودهر کوچه بی صدا و خموش و صموت بودفریاد کردم از غم و درد و سرِ ستوهای خانه کو طراوت و شادابی و شکوهکو آن همه صدا و هیاهو و خنده هاکو قهر و ناز و آشتیِ کودکانه هاکو آن همه محبت و عشق و برادریکو آن صفای باطن و آن مهر خواهریکو آن صدای قهقهه و لحظه های نابرفتند کجا مردم بی ریب و بی نقابکو آن صدای خوب و خوش مرد آبرانکو کوچه باغ ها و کجا رفت بوستانکو آن همه نگاه پر از مهر مادریکو آن همه حمایت و احسان پدریگویی صدایی از پس در گوشنواز شدگفتا که مرگ و زندگی ما چو راز شددادیم به هیچ عمر و نکردیم زندگیبیهوده بود آن همه حرص و دوندگیما چون شما شدیم گرفتار قیل و قالیا چون شما شدیم گرفتار جمع مالاینجا به هیچ می نخرند نام و مال رانیست حاصلی شفاعت اهل و عیال راقاسم ز کودکیِ طلایی خود مگواز کرده و نکرده و اعمال خود بگو بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 9:33

هشتم آذر 1402سفر کردم به سوی بهمن آباد.نه بهر شادی و نه خاطری شاد در آنجا صحبت از مرگ و عزا بودتسلی دادنِ صاحب عزا بودیکی گفت مادرم ای نور دیدهغم سنگین سالگردت رسیدهبیامد رحمت الله در کنارتشود مرهم به قلب بی قرارتدگر گفتا که اکبر محترم بودحضور و بودن او مغتنم بودهمه گفتند از اخلاق خوبشز رفتار و ز کردار نکویشیکی گفت اکبر آقا خوب رفتیندیدی رنج جان دادن به سختیاز آنجا که نکرد بر کس جفایینبردند نام او با بی وفایینگویم این سبو افتاد و بشکستکه او محبوب بود و قلب نشکستندیدیم او دلی بشکسته باشدو یا راهی به مردم بسته باشدخوشا آنکس که نیک آمد به دنیاو با نام نکو رفت سوی عقباو خوش تر آنکه گر یاری نبودهبه دوش این و آن باری نبودهچه خوش باشد پس از رفتن و مردنبه نیکی و خوشی نام تو بردنمکن بر این و آن صعب و درشتیکه گویند بعدها نامت به زشتیبکن کاری خداوند را خوش آیدو خلق از کار نیکت سر خوش آیدز دنیا رفت اکبر مَردِ خوشنامبه مانند پدر راضی و آرام به فرزندان بوَد این مرگ دشوارولی بر مادرش بسیار بسیارخدایا صبر ده بر مادر اوکه اکبر بود چون جان در برِ اودو باره تسلیت گویم به اقواممرا در غم شریک دانید و همگام بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 19:03

هشتم آذر 1402هر کس زادگاهی دارد که به آن سر زمینِ مادری می گویدهر کس جا و مکانی را که در آنجا به دنیا آمده وطن و پاره تن می نامدهر کس در سینه اش عشق و شاید هم عشق هایی را می پروراند که یکی از آن ها وطن اوستهر کس به گونه ای متفاوت عشق هایش را به پای وطنش می ریزدهرکس به نحوی با زادگاهش عشق بازی می کندعشق ورزیدن به زادگاه ویژگی همه ی موجودات است به همین دلیل بسیاری از حیوانات را نمی توان از زادگاه شان راند به ویژه موجوداتی که بال پرواز دارند در غیر زادگاه شان ماندنی نیستند این مهم را خیلی ها تجربه کرده اند.از سفرم به بهمن آباد می گفتم از پهن دشت کویر که برایم عزیز استشب 5 شنبه وارد زادگاهم شدم از چگونگی بر گزاری دو مراسمِ همزمان که اولی سالگرد بود و دیگری مراسم تشییع و خاکسپاری پرسیدمساعت 8 بامداد روز 5 شنبه بلندگو صدای گوینده را به گوش ها رساند که می گفت: ساعت 9 بامداد مراسم تشییع جنازه ی مرحوم اکبر آقا از خانه ی پدریِ خدا بیامرز آغاز می شود زودتر از موعدِ اعلام شده در محل یعنی خانه ی مرحوم دایی رضا قلی حضور یافتم پیش از من خیلی ها آمده بودند در حال تسلیت گفتن به صاحبان مصیبت بودم که تابوت حامل مرحوم اکبر علی دایی را آوردند فضای حیاط پر شد از گریه و شیون بازماندگان به ویژه که با اصرار آن ها تابوت را داخل اتاقی بردند که روز قبل، مرحوم اکبر آقا جان به جانان تسلیم کرده بود بدیهی است که در این مکان گریه ها به اوج می رسند در این میان یکی می گفت تابوت را حمل کنید دیگری می گفت بگذارید گریه کنند و تخلیه شوند!...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 19:03

هشتم آذر 1402بدرقه ی مرحوم اکبر علی دایی تا نورستان و سپردن شان به خاکپس از آخرین وداعِ مرحوم با خانه و خانواده، جمعیتِ قابل ملاحظه ای که برای تشییع آمده بودند مرحوم را با احترام تا نورستان بدرقه کردند نماز میت به امامت حجت الاسلام معلمی اقامه شد پیش از خاک سپاری بر بلندای تپه ی خاک ایستادم حاضرین را دعوت به سکوت کردم خانم ها به خوبی همراهی و سکوت کردند می خواستم در باره ی خانه ی ابدی و سفر بی بازگشت سخن بگویم اما وقتی به تابوت و حالِ زار بازماندگان به ویژه مادر میت نگاه کردم زبانم از سخن گفتن باز ماند تنها توانستم از حاضرین که بر گرداگرد قبر حلقه زده بودند برای مرحوم درخواست حلالیت کنم سه بار از حاضرین پرسیدم آیا از مرحوم اکبر آقا رضایتمندی دارند همگی با صدای رسا رضایت شان را اعلام کردند تازه فهمیدم در شرایط حساس نطق و کلامم قفل می کند و قدرت تکلم و سخن گفتن را از دست می دهم!قبر کَن به سبکِ قدیمی قبر و لحد را آماده کرده بود مرحوم اکبر آقا در خانه ی ابدی خود آرام گرفت و بی درنگ تلقین دادن شروع شد اسمع افهم یا اکبر بن علی...آمده است اولین شخصی که در اسلام، عمل تلقینِ میت را انجام داد، پیامبر اکرم (ص) بود. از ابن عباس نقل شده که ایشان هنگام دفن فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی(ع)، بالای سر ایشان قرار گرفت و فرمود: «ای فاطمه! وقتی منکر و نکیر نزد تو آمدند و درباره پروردگارت از تو سؤال کردند، در جوابشان بگو: الله خدای من و محمد (ص) پیامبرم و اسلام دینم و قرآن کتابم است و فرزندم، امام و ولی من است»پس از پیامبر گرامی اسلام(ص)، ائمه اطهار (ع) شیوه و مفاد تلقین را به مردم آموزش دادند...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 19:03

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 16:48

فلم بنویس دنیا گشته بی رحمزند همنوع بر همنوع خود زخمقلم بنویس از رنج جدایینویس از مردمان روستاییقلم بنویس ز روستاهای دیروزز رنج دوری و غم های امروزنویس از حال و احوالات رفتهز اخلاق و ز فرهنگ گذشتهقلم بنویس وفاداری کجا رفتصفا و مهر و خوبی ها چرا رفتنویس از سفره های با قناعتنویس از طبع بالا و مناعتز سر سبزیِ صحراهای دیروزز کم آبی و خشکسالیِ امروزقلم بنویس کو آن باغ و بستانکجا رفت آن همه برف زمستاننویس از نا سپاسی های نعمتکه نعمت را بَدَل کردیم به نقمتقلم بنویس چه شد رحم و مروتچه شد آن مهرورزی و محبتقلم بنویس دل ها شد زهم دورشده دل هایمان کندوی زنبورچرا دوری و تنهایی گزیدیمچرا گوییم زهم خیری ندیدیمشدن بیگانه با هم قوم و خویشانیکایک دور گشتند آشنایانقلم بنویس پسر بود با پدر یارچرا اکنون شده بهرِ پدر بارشدن راحت طلب از چه جوانانچرا از جمع می باشند گریزانقلم بنویس دختر بی وفا شدرَوِش و راهش از مادر جدا شدعمو و عمه و خاله و داییمیان هر کدام افتاد جداییبرادر بی خبر از حال خواهرو خواهر نیست دلسوز برادرقلم بنویس کجا رفت آدمیتکجا جوییم بگو رحم و حمیتقلم بنویس ز سنت های دیرینز آداب و رسوم خوب و شیریننویس از گفتگو و همنشینیو از رسم نکوی شب نشینیکجا رفت میهمانی های سادهچه شد همچشمی آمد و افادهدرون مجمعه بود چای خوشرنگپذیرایی همه یک جور و همرنگ نمی کرد هیچکس بر دیگری فخرهمه بودند گویی زیر یک چترکجا رفت جمع خوب خانوادهکجا رفت زندگی خوب و سادهنداشتیم سر کشی در کار مردمنخوردیم نان شهر جز نان گندمچرا اکنون به همدیگر عبوس اندچرا از عمر رفته در فُسوس اندچرا هر کس به فکر خویش باشدچرا دل ها پر از تشویش باشدکجا رفت سنتِ خوب و حسنهکه می دادند به هم قرض الحسنهچه خوش گفتند پیران دهاتیهمان گل های خوب بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 16:48

و نقل حکایت آموزندهقلم بنویس به یاد بهمن آبادنویس از آن همه صحرای آبادنویس از بهمن آباد شهر دیروزز احوالات انسان های دلسوزنویس از پاکی و صدق دل و جانکه یکجا بوده در قلبِ نیاکانچنین کردند خوبان را روایتکه بودند شاد در اوج رضایتزن و مرد همچو خواهر و برادرو مردان نیز بودند چون برادرهمه ناموس ها همچون امانتجوانان چشم و دل پاک و سلامتنه این آلودگی بر خواهری داشتنه او چشمان تیز بر خواهرش داشت نه بد چشم بود نه ظن و بد گمانیچه خوش بود دوره ی پیر و جوانیحال که قلم به سوی قناعت و پاکیزگی نگاه و شرم و حیا چرخید در پایان، به نقل حکایتی متناسب می پردازیم که خواندنش خالی از لطف نیست؛حکایت مرد زاهد و زن زیبازن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد .مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!می دانستم روزی چادر زنم را می کشند می دانستم ... بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 16:48